• وبلاگ : ياداشت هاي پسرك زشت
  • يادداشت : كفاش . . .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سامر 

    سلام دادا. حال ميكنم با اين همه احساس. ايسن هم واسه احساس پاكت .

    نمي دانم چه بايد گفت / به اين احساس زيبايت/ به اين افكار پر رازت/

    تراوشهاي يك چشمه/صداي قطره باران/ نواي برگ پاييزي/

    و يا هي هاي يك چوپان.

    و شايد

    ضربه هاي تيشه فرهاد/ تپش هاي دل مجنون/ و يا لبخند بي جاني كه خسرو روي لب ميداشت/

    كجا اينها تو را شايد/

    كه تو بالاتري از جسم و درد دل/

    كه دل با درد خود سوزد /

    ولي شمع وجود تو / دهد جان در ره مردم/

    براي كودك ولگرد/ و قطرع قطره اشك او/

    براي كفش دوز پير/ كه در سرماي پاييزي/ كنار چهار راه برق/ به فكر برف و بيكاري ست/

    براي درد بي دردي اين مردم/ براي بي خدايي ها/.......

    سخن بيهوده مي گويم/ كه هرچه بيشتر گويم/ فقط ناگفته مي ماند/

    ...

    فقط يك چيز و ديگر هيچ/ خدايت دوست مي دارد /

    كه قلبت پر غم و درد است/ وگرنه همچو خاك و سنگ/ و يا چون مردم بي ننگ/ تو را بي درد مي آراست/ تو را بي عشق آراست.

    خدايت دوست ميدارد...