• وبلاگ : ياداشت هاي پسرك زشت
  • يادداشت : شصخي . . .
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سامر 

    شلام دافا جونم.

    كي ميشه ما اين دافا رو با هم ببينيم. ميگن يه خبرايي هست. ان شاء ا.. كه خبر خوبه. البته ترجيح ميدم از خودت بشنوم نه از كلاغكهاي سر ديوار. ولي چكار كنم كه حس كنجكاوي (فضولي سابق) اجازه نميده كه مودبانه از خودت بپرسم.

    بگذريم.چرا اشك.

    چرا گريه؟

    من اگه بفهمم چطور مي تونم اين حس اشكولكانه(همون رمانتيك خارجكي) رو از حضرات عالي دور كنم خيلي خوف(ب) ميشه. در ضمن مطلبت يه كم سقيل و تا حژدودي بدون وزن بود.مثل خودت. البته باز هم مثل خودت يه مفهوم هاي خوبي توش پيدا ميشد.

    راستي چرا ما بايد واسه هرچيزي كه دوسش داريم اشك بريزيم. چرا ما(اول خودم بعد از شما) نبايد بفهميم اشك چقدر مقدسه كه يك قطره اش دل خدارو به رحم مياره(البته خالصانه يا اشكي كهع در مصيبت اهل بيت باشه).و چرا اينقده ماها سوسول شديم.اصلا....

    بيخيال.