گفت . . . گفتم : (( شیراز خرمشهر قشنگی نیست . . . ))
گفتم : می شنوی که چه آهنگ حزینی دارد ؟!
گفت : آری . . . همین است که میخواند .
گفتم : نه . . . صدای قافله را میگویم ، خرمشهر که دارد دور می شود .
گفت : دور نمی شود . . . دارد گم می شود .
گفتم : من که آن زمان نبودم اما نمیگذارم صدای زنگ قافله خرمشهر توی دالان گوشهایم گم شود .
گفت : گم میشود . . . دیر یا زود
گفتم : هنوز صدایش را میشنوم انگار که پخش زنده باشد .
گفت : این انعکاس دو صدایی است که سالها مرده است .
گفتم : ای کاش آن روزها بودم حداقل سعی میکردم که بروم . . . قافله خرمشهر دارد میرود !!!!
گفت : میرود نه . . . بگو رفت . . .
گفتم : پس ای کاش حال و هوای آن روزها را داشتم . . . دلم هوا کرده است . . . هوای خرمشهر و . . .
گفت : اصحاب کهف شده ای و سکه بی وقت میخواهی ؟
گفتم : دل است دیگر . . . هوا کرده . . . هوای یک شبش را
گفت : سال دو هزار هستیم . . . دوره دلتنگی گذشت . . . از اینترنت حرف بزن .
گفتم : اینترنت و سی دی برای گنجاندن شبهای خرمشهر سرد است من نمی توانم حاج همت را با آن همه بزرگی و عظمت توی حقارت سی دی جای دهم .
گفت : دیروز تمام شده است . . . با تمام خرمشهر ها و حاج همت ها . . .
گفتم : خرمشهرها ، همت ها و باکری ها که تمام نمی شوند .
گفت : شعار نده لطفا . . . به خیابان شهرت نگا کن . آنها را میبنی یا نه ؟
گفتم : نه . . . هیچ کدامشان را . . .
گفت : رنگی از باکری میبینی ؟
گفتم : نه ، انگار هیچ کس همرنگ او نیست .
گفت : رد پای همت را چه ؟ جای پایش را توی دود و غبار پیدا می کنی ؟
گفتم : نه . . . انگار . . .
گفت : نه . . . انگار . . . مطمئن باش که راه آنها گم شده است .
گفتم : من هنوز ردپایشان را حس می کنم . . . حی و حاضر و زنده .
گفت : به قول سهراب چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید .
گفتم : راست می گویم . . . من آن قافله را . . .
گفت : جنگ تمام شد ، دروازه ها را بستند . . . چفتش را هم انداختند .
گفتم : شهادت را با زخم و تیر نمیدهند ، خیلی ها شهید شداند پیش از آنکه بمیرند .
گفت : رفته ایم تو هشتاد و هفت . سال خودت را باور کن . خاک و خاکریز رفته توی عکسها .
گفتم : باور کن من هنوز صدای اذان مسجد خرمشهر را حس میکنم
گفت : اینجا شیراز است ، خرمشهر نیست ، مراقب باش چه می گویی ؟ چه می کنی . . .؟
گفتم : من همه جا را خرمشهر میبینم اما چه حیف که(( شیراز خرمشهر قشنگی نیست . . . ))
بعد از این همه حرف زدن اول باید بگم سلام . . .
و بعد ممنونم که وقت گذاشتی و حوصله خرج کردی و خوندی
من ، دادا (پسرک زشت ) پیشاپیش سالروز آزادی خرمشهر را به همه مردم ایران
و همه اونایی که خودشون را از این معرکه دنیا آزاد کردن به خصوص
شهدای عزیز و همیشه جاودان رهپویان وصال شیراز
تبریک میگم
شاد باشید و پایدار
دادا