سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاداشت های پسرک زشت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نامه ای به آقا . . .

 

آقا جان سلام

هر سپیده دم پنجره آدینه چشمانم را می گشایم و به انتظار آمدنت وضو می گیرم .

و به نماز می ایستم و دعای عهد تو را برای میثاق و عهدی دوباره می خوانم

غرق در یادت می شوم آنگاه که می گویم

"یا مولای یا مولای ادرکنی ادرکنی"

شبنم اشکهایم یاری ایستادن دوباره را ندارند

و آهسته و آرام از گوشه چشمانم فرو می ریزند و به روی گونه هایم راه می افتند

آنها نیز از این انتظار خسته شده اند و به راهی بی پایان می روند .

بغضی راه گلویم را می بندد،ناگاه دلم می لرزد و ذهنم غرق در رویاهای شیرین آمدنت می شود

به خود باز می آیم و خورشید نیز برای استقبال آرام آرام از پشت کوه ها خود را به اوج می رساند

تا قبل از آمدنت به استقبالت آمده باشد.

نورش همه جا را در بر می گیرد و بر بیداری منتظرانت می افزاید .

دلم گرفته چرا؟

میدانم کوله پشتی گناهیم است که نمی آیی!

به گناه بی گناهی یا عذاب بی وفایی!

یا هر دو !

هر روز عهدم را با یاد تو پیوند می دهم و زمزمه ای بر لبانم جاری می شود

سرمست از واژه ظهور می شوم ،

شاید این ساغر ، غریب تشنگانش را سیراب کند و عطش شان را فرو نشاند .

انشاالله . . .