سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاداشت های پسرک زشت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عـــــــــــــــــــــــفاف

عفاف زن از عفاف مرد است
جوامع الحکایات» ، بزرگترین اثر داستانی قرن هفتم است. کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الرویات» اثر سدیدالدین محمد عوفی است. عوفی در نظر مرحوم دکتر زرین کوب، فردی سخن شناس، نقّاد و صاحب ذوق بوده که بر اساس سنت به نقد احوال زمان? خود پرداخته است. دوران عوفی همراه با قشریگری، مقدس مآبی، فساد حاکمان و مدعیان دین و صلاح بوده است. داستانهای او نشانگر روح زمانه ایست که در آن می زیسته است.

این کتاب به کوشش و تصحیح دکتر جعفر شعار در مهر ماه سال ?? چاپ شده است. سالهاست که با داستانهای این کتاب مانوس هستم و برخی از حکایات آن را بارها خوانده ام. نثر شیرین و روان داستانها مانند شهد جانم را شیرین می کند. یکی از داستانهای مورد علاقه ام در این کتاب داستان زیر است:

« آورده اند که وقتی مردی بود خیّاط ــ در عفاف و صلاح؛ و زنی داشت عفیفه، مستوره، و با جمال و کمال، و هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود.

روزی زن در پیش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبیل ِ منّت یاد می کرد که: ” تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی، که من در صلاح زبیده وقت و رابعه عهدم “.

مرد گفت:” راست می گویی، امّا عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در حضرت آفریدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد”.

زن را خشم آمد، گفت:” هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسیلت صلاح و عفّت نیستی، هر چه خواستمی بکردمی.

مرد گفت:” تو را اجازت دادم به هر جا که خواهی برو و هر چه می خواهی بکن”.

زن، روز دیگر خود را بیاراست و از خانه برون شد، و تا به شب می گشت، و هیچ کس التفات به وی نکرد ــ مگر یک مرد گوشه چادر او بکشید و برفت.

چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:” همه روز گردیدی و هیچ کس به تو التفات نکرد ــ مگر یک کس، و او نیز رها کرد.

زن گفت:” تو از کجا دیدی؟”. مرد گفت:” من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هیچ زن نامحرم به چشم خیانت ننگریسته ام، مگر وقتی ــ در جوانی ــ گوشه چادر زنی را گرفته بودم، و در حال پشیمان شده رها کردم. دانستم اگر کسی قصد حرم من کند، بیش از این نباشد”.

زن در پای شوهر افتاد و گفت:” مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است”.

 

پ.ن : گفتم که:”مکن” گفت:”مکن تا نکنند”

این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس »