پدرم روزت مبارک . . .
نمیدانم از کجا شروع
از آن خون دل خوردنها
از اون زحمت ها
از اون بزرگواریت
از اون بی خوابیت که تو نیمه شبها با پرووی من مجبور میشدی از خواب نازت بلند شی و به من آب بدی
ازاون چروک صورتت
از اون موهای سفید
یا از اون از اون از اون . . . . . . . . . . . . . .
خوب اگر بخوام همه را بگم باید بگم که غیر ممکنه چون من هر چیز که بنویسم باز ذره ای از اون زحمات و
بزرگواریات جبران نمیشه و امیدوارم که هیچگاه نرود لبخند از عمق نگاهت . . .
پدر جان دوستت دارم و هزاران گل یاس سپید را به شما تقدیم میکنم تا شاید قطره ای از دریای بیکرانت را
جبران کند .