سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاداشت های پسرک زشت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

پدرم روزت مبارک . . .

نمیدانم از کجا شروع

           از آن خون دل خوردنها

                            از اون زحمت ها

                                           از اون بزرگواریت

از اون بی خوابیت که تو نیمه شبها با پرووی من مجبور میشدی از خواب نازت بلند شی و به من آب بدی  

                                                           ازاون چروک صورتت

                                                                               از اون موهای سفید 

                                                                                         یا از اون از اون از اون . . . . . . . . . . . . . .

خوب اگر بخوام همه را بگم باید بگم که غیر ممکنه چون من هر چیز که بنویسم باز ذره ای از اون زحمات و

بزرگواریات جبران نمیشه و امیدوارم که هیچگاه نرود لبخند از عمق نگاهت . . .

پدر جان دوستت دارم و هزاران گل یاس سپید را به شما تقدیم میکنم تا شاید قطره ای از دریای بیکرانت را

جبران کند .

                                                               

 


دل آبی . . .

سلام

اون روز داشتم به آسما نگاه میکردم به این فکر افتادم که

آسمون عین دلهای خودمون میمونه

وقتی از خدا فاصله میگیریم دلمون مثل شب سیاه

و اون ستاره های که تو سیاهی شب می درخشن تلنگر های

خداست که به ما میگه برگرد این راهی که تو پیش گرفتی ختم میشه به نا کجا آباد . . .

و اما وقتی که دلمون واسه خدا تنگ میشه و حس

میکنیم که یه نفر داره صدامون میکنه

دلمون میشه عین آسمونی که داره صبح میشه

و رنگ سیاه دلامون تبدیل میشه به رنگ آبی  رنگی که خدا دوست داره

اینا رو گفتم تا بگم امشب شب (لیله الرغائب)

شب آروزها شب آمرزش گناهان

امشب خدا یه جور دیگه به بنده هاش نگاه میکنه

سرتون را درد نیارم

دعای آخر اینکه :

خدااااااااااااااااااااااااااااااااایا

این دلهای شب زده و تاریک را صبح و روشن کن

دلهای ما را آبی کن رنگ همه خوبیها

و در آخر آ خدا شررررررمنددددددددم

***********

دوستان من این مطلب را آنلاین نوشتم

منتظر آروزهای شما در بخش نظرات هستم

غرررررررررررررررررربون همتون

در پناه باران خدا

موفق و پایدار


می تونی عاشق بشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    نظر

به نام خدا

سلام دوستان

می تونی هنوز هم حافظ بخونی ، حالا توی میکده و کنار خم می و زلف پیچ در پیچ معشوقه یا گوشه سجاده خیس از اشک و آه و ناله و تمنای وصال یار


می تونی باز هم سهراب بخونی و غرق بشی توی عشق بازی هاش با برگ و گل و حشره و با نگاه به هر گوشه طبیعت خودت رو جزئی از اون حس کنی و همه چیز رو سرشار ببینی از...هر چیز!


می تونی حتی رپ بخونی و از هرچی دلت خواست بگی یا اصلا نگی!!!


می تونی هزار و یک کار کنی ، هزار و یک چیز بخونی ، هزار و یک چیز بگی ، هزار و یک ... هزار و دو... هزار و سه ... هزارو ....


اما دیگه نمی تونی لیلی و مجنون بخونی ، دیگه نمی تونی شیرین و فرهاد بخونی ، دیگه نمی تونی ویس و رامین ...


انگار خدا هنوز هم همون خداست ، گل همون گل، خار همون خار، حتی کرم همون که سهراب رو دیوونه می کرد اما دیگه انگار ...


نمی دونم ، شاید اونا اشتباهی بودن ! خسرو و لیلی و فرهاد و ویس و مجنون و شیرین و رامین و...


بی گمان باید همین باشد !


اصلا زندگی شاید همین باشد!

 

و می دانم وقتشه بگی زهر مار!

 

و دست بردار و برو.....برو خوش باش....چه کار به کار ما داری؟


عاشق بشید و زندگی رو بدون زشتی هاش ببینید

    نظر

سلام به همه دوستان

این مطلب یه کم طولانیه و به خوندنش میرزه

*********************************

اگه وقت داشته باشید میخوام یه کم حرف بزنم ، آره با تو
تا حالا شده فکر کنی هدف از خلقت و بودنت در اینجا چیه ؟ تو کی هستی ؟ اسمت چیه و چرا باید این اسم تو می بود نه کسی دیگه ؟
تا حالا شده فکر کنی که خدا وجود نداره !! البته این خدایی که همه میشناسن و تا براش سرت رو روی مهر نکوبی به هیچ کدوم از حرف هات گوش نمیده .
شده از خودت بپرسی خدا کیه یا چیه ؟
تا حالا شده از خودت بپرسی چرا وقتی به یه درخت یا گل زیبا نگاه میکنی از دیدنش لذتی بهت دست میده که آرومت میکنه ولی وقتی به یه دختر یا پسر نگاه میکنی ، هرچقدر هم زیبا باشه باز آرامش نداره و لذتش تشنه کننده و زود گذره ؟
میدونی خدا چیه
یه استاد بزرگی دارم که میگه :
وقتی که زیبایی بدل بشه به لذت و لذت بدل بشه به آرامش مساوی است با خدا .

من توی زندگیم به چند اصل مهم رسیدم که دوست دارم به شما بگم شاید خوشتون بیاد .

خدا = زیبایی ، بودن
زیبایی = هر چیزی که من رو یاد خدا بندازه .
زشتی = هر چیزی که زیبا نباشه .
شیطان = یک موجود قدرتمند که اصل و ریشه و هویت نداره .
لذت = درک زیبایی ها .
عشق = دیدن و لذت بردن از زیبایی ( زیبا دیدن).
عاشق = کسی که فقط زیبایی ها رو میبینه .

شیطان موجودیه که بیرون از موجود وجودیت نداره و این منم که به اون قدرت میدم یا ضعیفش میکنم .
فرض کن توی یه پارک هستی ، یه دختر و پسر جوون ( از همونهایی که هر روز می بینی) نشستن و همدیگه رو نوازش می کنن (مثلا) کنارشون هم یه درخت پر از شکوفه هست که دورش پروانه ها پر میزنن .
به کدومشون نگاه میکنی ؟؟؟ اگه به اون دوتا نگاه کنی شاید لذتی ببری اگه بیشتر نگاه کنی نگاه کنی شاید دوست داشته باشی جای اونها باشی ولی بدون که اون لذت گذراست و تشنه تر میشی ( این همون شیطانه ) ولی اگه به اون درخت با اون همه شکوفه نگاه کنی لذتی میبری که شاید تا چند روز تصویر اون درخت توی ذهنت تکرار بشه ( اون یعنی خدا).
خداوند یعنی لذت ، آرامش و زیبایی هرجا در کاری یا حسی یکی از اینا نبود اون شیطانه .
میتونی با نگاه کردن به اون درخت به دام اون شیطان نیفتی .

هی به خودت نگاه کن کدوم طرفی هستی زیبا یا زشت .

هرگز خودت رو با شیطان درگیر نکن چون  خود همین توجه کردن به شیطان و درگیر شدن باهاش بهش قدرت میده بلکه با زیبایی ها باهاش مبارزه کن .
شیطان هرگز زیبا نیست .
 
میدونی هدف ما از خلقت چیه ؟
ما آفریده شده ایم که لذت ببریم که عاشق باشیم ( البته لذت و عشق به همون معنی که بالا گفتم ) .

تا حالا خودتو تنها احساس کردی .
اینی که میگم امتحان کن ، زیاد سخت نیست .
وقتی که توی یه مهمانی شلوغ و پر زرق و برق هستی وقتی که همه به اوج شور و هیجانشون رسیدن تو خودتو یه کناری تنها گیر بیار ، بعد از دور به جمع نگاه کن چه احساسی داری ؟
اونجا تازه میفهمی هیچکی با تو نیست حتی اگه برادر یا خواهر دوقلوت اونجا باشه اونقدر سرش گرم مهمونیه که به یاد تو نیست .
حالا توی زندگی هم همینطور . ببین اگه توی زندگی به مشکلی برخورد کنی تا یه جایی باهات هستن یه جایی میرسه که هیچکی پیشت نمی مونه جز یکی .یکی که همه جا باهاته ولی تو همه جا باهاش نیستی ، همیشه دوستت داره ولی تو خیلی جاها حتی یادت نیست که همچین دوستی داری که بخوای دوستش داشته باشی .
هر کاری میکنه برای زیبا تر شدن توئه برای اینکه عاشقش بشی و قراری رو که قبل از تولدت بهش دادی یادت بیاد ولی تو هر کاری میکنی بیشتر برای لذتهای شخصی یا بد تر از اون ،برای اطرافیانته ولی ...

همیشه اینو یادت باشه که خدا توی تنهایی هات خودشو بهت نشون میده و تو فقط تو تنهایی میتونی به خدا برسی .

من هیچوقت خدایی رو که مخلوقش رو با یه تیکه مهر بشناسه قبول ندارم یا ...
چهارچوبهایی رو که از خدا و جهان توی ذهنت هست بشکن .
من نمازم رو میخونم چون احساس میکنم یه عبادته و این شیطانه که میگه نخون و برای احترام به رسول خدا میخونم .
ولی خدا همون کسیه که خلقت کرده و تمام طول زندگیت نگاهت کرده ، چقدر گناه کردی هر گناهی که انجام میدادی اون نگاهت میکرده و همش بهت میگفته نکن ، برگرد ولی ..
خلاصه خدا اونقدر صبر داره و اونقدر دوستت داره که در فهمت نمیگنجه ، فقط اونه که میتونی باهاش خیلی راحت حرف دلتو بزنی .تنها کسیه که بهترین چیزای زندگیت رو بهت داده و خواهد داد .
اگه از من بپرسن بهترین دوستت کیه میگم خدا ، چون همیشه باهامه همیشه هوامو داره و همیشه به حرفهام گوش میده ، موبایلش همیشه روشنه و همیشه آنلاینه بهترین اتفاق های زندگیم رو اون برام فرستاده ( تازه بعضی وقتا مسیج های توپی میفرسته که نگوووو) .

حرف آخر :
این روزا خیلی سرم شلوغه دو ساعت از وقتم رو برای نوشتن این متنی که تو عرض حداکثر 30 دقیقه خوندی گذاشتم چون دوستون دارم .
این متن اگه فقط روی یک نفر تاثیر بزاره و اون یک نفر تو باشی من جوابمو گرفتم .
فقط مواظب باش
من وقتی خواستم به خدا نزدیک بشم و راه رسیدن به کمال خودم رو پیدا کنم تمام شیطانهای اطرافم به من حمله کردن . به خدا تکیه کن و مواظب خودت باش .
هر جا اشتباه کردی سعی کن دوباره اشتباه نکنی و قبول کن که اشتباه کردی .

 


اولین پیام

    نظر


باز در میان باورهای خاک خورده ام غوطه ورم.غبطه می خورم به حال کسانی که هیچ نمی دانند و هیچ
 نمی فهمند.حال عجیبی دارم،گویی همه ی رگهای وجودم را پاره می کنند،برایم سخت است که بنویسم،
سخت است که برای دل خود بنویسم،چون تا به حال ننوشته ام.
در بحبوحه ی روزهای سخت زندگانیم هستم،قرار بر این است که تعلقات روحی ام را از یاد ببرم،روزگار
قرار است باز هم از صفحه های تاریک و تلخ خود بر من نمایان کند.نمی توانم و هرگز نتوانسته ام منطق
را بر ارزشهای روحی پیروز گردانم،هرگز نتوانستم عقل را بر باورهای عارفانه قانع کنم.
هرگز نتوانستم که بتوانم عشق را فراموش کنم...
حتی اگر بزرگترین فیلسوفهای جهان را با آن جملات بلند آوازه یشان در نظر بگیریم،باز آنان هیچ
نمی فهمند چون عشق را لمس نکرده اند،چون عاشق نبودند.آنها که فهمیدند هیچ نگفتند و آرام رفتند...


یادداشت شماره یک

    نظر

سلام

من آمدم تا اینبا بعد از وبلاگهای بسیار این وبلاگ را از گفتهای شبانه خود بنویسم

وامیدوارم که با نوشته هایم  شما را دوست و همراه همیشگی خود کنم

موفق و موید باشید

یا علی