....
شاید کمی گریه کنم!
بارانی بیاید
تا که رنگین کمان بدر آید
اعتبار من است چشم های من
هر چند گریستم و صبح نیامد!
گریستم و خوابم در ربود
و حالا به خودم مشکوکم
و این گونه هایی که ترک برداشته اند.
خدا نوشت: هیس... صدای پای خدا می آید!!
سیاهی نوشت: شبم و جرات فردا شدن ندارم! هنوز پیله بسته ام بدور خود- جرات پروانه شدن ندارم
ستاره نوشت: حرف های دلم را در این سحر پر از بهانه...کجای آسمان جا دهم
تا اشک هایم روی شانه ماه سنگینی نکند؟؟!!!
من نوشت: من دلم آشوب...تو حال روزهایم را بهتر می دانی